ارشان جونارشان جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

ارشان جون تمام زندگی مامان و بابا

درادامه گذری به گذشته

1393/2/16 12:22
نویسنده : شقایق
88 بازدید
اشتراک گذاری

گل شقایقم ارشان.... گل همیشه عاشقم ارشان........ امیدوارم همیشه تو زندگیت عاشق باشی پسرم...... عزیزم چون واقعاً زندگی بی عشق یعنی زندگی بدون امید و زندگی بدون مفهوم ......  زندگیت سرشار از عشق های پاک ((((( گل پسرم)))))................

19 شهریور سال 1387 اولین ملاقات دو نفره من و بابایی بود برای آشنایی بیشتر..... و منم چون امامزاده صالح را دوست داشتم اولین ملاقاتمون اونجا بود .......... همین موضوع باعث شدتا زمانی که..... از وجود نی نی نازم مطمئن شدم همون پنج شنبه 10 بهمن 92 بعد از سونو رفتیم امامزاده صالح ناهار اونجا بودیم و منم یک عروسک کوچولو برای نی نی نازم خریدم برای یادگاری  و چون نمی دونستم باید دخترونه باشه یا پسرونه به خاطر همین لباسشو رنگی گرفتیم که هم پسرونه و هم دخترونه باشه........

عزیز دلم همه اطرافیانم وقتی از وجودت با خبر شدند خیلی خوشحال شدند حتی دایی امیر و زندایی پریچهر یه خرس سفید برات خریدن..... دایی بهنام هم کلی ذوق کرد...... عمه اشرف هم خیلی خوشحال شد..............

استرس ها...................................................

چقدر مادر شدن استرس داره .......... تمام دوره بارداری سرشار از استرسه.................. 4 اسفند ماه بود که رفتم پیش خانم دکتر که برام سونو NT و آزمایش غربالگری نوشت.................. دکتر شاکری گفته بود که یک ماهه دیگه جنسیت رو می گم پس می دونستم اگه برم حتما میگه .................. همه به من می گفتن نی نی دختره .... منم باورم شده بود نمی دونم چرا ؟؟ ولی واقعاً فکر می کردم نی نی من دختره تا........................... 8 اسفند ماه که رفتم پاستور نو با مامان جون چون بابایی خیلی کار داشت و چون نزدیک عید بود مرخصی نمی دادن.............

اونجا بود که من و مامان جون متوجه شدیم نی نی ما یه گل پسره........................................

پسر گلم اونجا دوباره صدای قلبت رو شنیدم و خدارو شکر دکتر گفت همه موارد نرمال و مشکلی نیست و یک سی دی از نی نی به ما دادن که بابایی تونست همه اتفاقات رو ببینه و دوباره صدای قلب پسرش رو بشنوه

پروردگارم شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر............................................

بعد رفتیم آزمایشگاه نیلو برای آزمایش غربالگری که خدارو شکر جواب اونم شنبه 10 اسفند دادن و گفتن مشکلی نیست یه آزمایش غربالگری دیگه بود برای مرحله دوم که اونم 28 اسفند ماه با بابایی رفتیم و آزمایش رو انجام دادم که جواب اون رو 17 فروردین 93 گرفتم و به خانم دکتر نشون دادم و خدا رو شکر مشکلی نبود وبرایم یک سونو آنومالی نوشت خیلی ترسیده بودم فکر می کردم مشکلی بوده که این سونو رو نوشتن ولی بعداً متوجه شدم که یک سونو کامله و بیشتر مادرا انجامش می دن بازم برای اون استرس داشتم ..................................

2 اردیبهشت ماه بود که با مامان جون رفتم پیش دکتر شاکری اینبار آقای دکتر عکس رنگی پسرم رو به من نشون داد و می گفت ببین شکله خودته.......  چقدر ناز بودی پسرم ....... وای یه پسر خیلی خیلی کوچولو توی دل منه باورم نمی شه .......................مامان جونم اونجا برای سلامتی تو گل پسرم کلی صلوات می فرستاد............ و خدا رو شکر این مرحله هم به خیر گذشت و17 فروردین که به خانم دکتر نشون دادم مشکلی نداشت  ...........

توکلاس درس خدا اونی که ناشکری می کنه رد میشه . اونی که ناله می کنه تجدید می شه. اونی که صبر می کنه قبول می شه. اونی که شکر می کنه ممتاز می شه............................................................

امیدوارم همه ما بتونیم برای همیشه و در همه سختیها شاگرد ممتاز خدا باشیم.................................

...........................................خداوندا به خاطر تمام داده و نداده هایت شکر..............................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)